شاعر: جواد زماني



 

آن باده‌ای كه روز نخستش نه خام بود
يك اربعين گذشت و دوباره به جام بود
شكر خدا كه صبح زيارت دميده است
هر چند آفتاب حياتم به بام بود
اين خاك زنده مي‌كند آن عصر تشنه را
وقتي مكه آسمان رخت سرخ فام بود
بين من و سرت اگر افتاد فاصله
امام هنوز سايه تو مستدام بود
سرها به نيزه بود ولي هجم سنگ‌ها
معلوم بود حمله كنان بر كدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان!
اين از رسوم تازه‌تر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالأسود آفريد
دست سه ساله بود كه در استلام بود
بين نهيب كوفي و فرياد اهل شام
آن لهجه حجازي تو آشنام بود